الی با خنده گفت:
_ چرا طوری بهم نگاه میکنی که انگار عاشقمی؟
_ اوه عزیزم معلومه که عاشقتم.
تنها لحظه ای بود که از نقشهی پلیدی که با گرتا کشیده بودم خجالت کشیدم.
- شب بی پایان، آگاتا کریستی (همراه با چاشنی اسپویل🤡)
اونا گفتن کتاب خوندن خیلی احمقانهست. اونا گفتن شخصیتها اصلاً واقعی نیستن یکم جوهرن. اونا گفتن تفنگ چرا دستته؟ بعد دیگه چیزی نگفتن.
هعیی یکی هم نداریم باهاش درد و دل کنیم